با وجود اینکه دو بار تا الان پسرمو دکتر بردیم، باز امروز تب داشت و خوب نشده بود. تصمیم گرفتیم به مطب دیگه ای بریم و باز هم سرم و تزریق... امیدوارم دیگه خوب بشه. گلوش عفونت شدید داره و امروز با استامینوفن کمی تبش رو کنترل کردیم و دیدیم که باز یهو رفت ۳۹ به بالا. دیگه فعلا سرم زده و ظاهرا بهتره. اما باید رعایت کنه.در مطب یه خانم میانسال غرغرو اومده بود که تزریق داشت. خانم پرستار برای پیدا کردن رگش دوتا دستاشو سوراخ کرد اونم مدام غر میزد و داد و فریاد راه انداخته بود که شما بلد نیستین و ازین حرفا. منم دلم واسه اون دختر جوان سوخت و خیلی آروم زمزمه کردم: خوب پیش میاد دیگه. یهو خانمه بهم توپید که شما در جایگاهی نیستید که نظر بدید جای من نیستید و ازین حرفا. منم سکوت کردم و چیزی نگفتم.همسر شیرینکار من از طرف من عذر خواست و من بهش گفتم نباید اصلا عذرخواهی میکرد چون من حرف بدی نزدم فقط گفتم پیش میاد چون داشت با اون دختره بد حرف میزد و شلوغ راه انداخته بود. در ضمن نوزادی پسرم یادم اومد که برای پیدا کردن رگش دوتا دست و دوتاپاشو سوراخ کردن و آخرشم نتونستن رگ رو پیدا کنن و من با وجود اینکه برام سخت بود و اشک می ریختم، اما تحمل کردم. خلاصه اینکه از رفتار اون زن به اصطلاح شمالیها " جینجال " اصلا خوشم نیومد و تو دلم گفتم ایشاالله بدتر بشی با اون رفتار گند و عصبیت.امروز برای تعیین جا رفتم. مدرسه مورد نظر رو انتخاب کردم ولی قلبا دوست نداشتم اونجا رو انتخاب کنم و به خاطر شرایط و به اجبار اونجا رو انتخاب کردم. امیدوارم پشیمون نشم. حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 23:43